English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8993 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
priestcraft U دکانی که کشیش هاو ملاهادران بازی می کنند
He was engrossed in conversation . U فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
an out match U مسابقهای که بیرون از زمین بازی خانگی برپا کنند
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
acrade game U نوعی بازی تصویری کامپیوتری که توسط ماشین هایی با سکه پول کار می کنند
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
Bureaucracy . Red tape . U کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
round robin (tournament or contest) <idiom> U بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
set the score U افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
set the game U افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
playing U بازی
hopscotch U بازی لی لی
basic U بازی
basics U بازی
solitaire U تک بازی
grey hound U سگ بازی
solitaires U تک بازی
slackness U بازی
gaming U بازی
fun U بازی
clearance U بازی
played U بازی
play U بازی
falconine U بازی
game U بازی
plays U بازی
homes U بازی
action U بازی
actions U بازی
dibasic U دو بازی
patulousness U بازی
sportiveŠetc U بازی کن
partie U بازی
plain dealing U بازی
openness U بازی
watermanship U اب بازی
home U بازی
active sodomy U بچه بازی
skittle U بازی تفریح
acrobatics U بند بازی
basification U بازی شدن
basicity U قدرت بازی
acrobacy U بند بازی
acrobatism U ریسمان بازی
basket ball U یکجورتوپ بازی
three knights' game U بازی سه اسب
to keep score U بازی رانگاهداشتن
playing fields U زمین بازی
playing fields U میدان بازی
hocus-pocus U حقه بازی
volleyball U بازی والیبال
playing field U زمین بازی
playing field U میدان بازی
basic dye U رنگینه بازی
doubles U بازی دوبل
basic salt U نمک بازی
bowl U بازی بولینگ
to make a goal U یک بازی بردن
bowls U بازی بولینگ
agiotage U سفته بازی
actuble U بازی کردن
stock jobbing U سفته بازی
computer game U بازی کامپیوتری
stoppage of the game U توقف بازی
surf riding U موج بازی
playtime U هنگام بازی
swordsmanship U شمشیر بازی
Frisbees U بازی با فریزبی
football game U بازی فوتبال
cock fighting U خروس بازی
closed game U بازی بسته
chuck farthing U بازی شیریاخط
conjury U شعبده بازی
dibs U بازی نرد
dib U تیله بازی
sport U بازی شوخی
dib U قاپ بازی
sported U بازی شوخی
dangerous play U بازی خطرناک
sports U بازی شوخی
cunningly U به حیله بازی
catch U بازی دستش ده
crampet game U بازی شطرنج
stock jobbery U سفته بازی
sand lot U بازی غیررسمی
choose up game U بازی غیررسمی
the fancy U مشت بازی
the game is up U بازی تمام شد
box score U حساب بازی
bosh U حقه بازی
solitaire U بازی یک نفره
solitaires U بازی یک نفره
bonefire U اتش بازی
the game is up U بازی باخت
the social evil U جنده بازی
squib U اتش بازی
squibs U اتش بازی
billiard U بازی بیلیارد
buggery U بچه بازی
trickery U حیله بازی
charlatanry U زبان بازی
gambling U قمار بازی
checkers U بازی چکرز
charlatanism U زبان بازی
charlatanism U چاچول بازی
taw U مهره بازی
centre game U بازی مرکزی
team game U بازی گروهی
cats cradle U نخ بازی سرانگشت
bowling U بازی بولینگ
play on words <idiom> U بازی با کلمات
tricking U شعبده بازی
chicaneries U حیله بازی
play-act U تو بازی رفتن
play-act U بازی کردن
bandying U چوگان بازی کچ
bandy U چوگان بازی کچ
bandies U چوگان بازی کچ
bandied U چوگان بازی کچ
footballer U فوتبال بازی کن
footballers U فوتبال بازی کن
war game U بازی جنگ
party politics U حزب بازی
jiggery-pokery U حقه بازی
play-acted U بازی کردن
play-acted U تو بازی رفتن
play-acting U بازی کردن
tricked U شعبده بازی
trick U شعبده بازی
golfing U بازی گلف
twiddle U بازی کردن
twiddled U بازی کردن
chicanery U حیله بازی
twiddles U بازی کردن
play-acts U تو بازی رفتن
twiddling U بازی کردن
playthings U اسباب بازی
play-acts U بازی کردن
play-acting U تو بازی رفتن
whoredom U فاحشه بازی
holdouts U خودداری از بازی
pantomime U لال بازی
monkey business U کچلک بازی
fence U شمشیر بازی
gaming U قمار بازی
fences U شمشیر بازی
bonfires U اتش بازی
bonfire U اتش بازی
fireworks U اتش بازی
child's play U بازی کودکان
firework آتش بازی
paperwork U کاغذ بازی
skating U اسکیت بازی
pantomimes U لال بازی
playfully U با خنده و بازی
speculation U سفته بازی
holdout U خودداری از بازی
gimmickry U حقه بازی
Frisbee U بازی با فریزبی
fencing U ششمشیر بازی
doubled up U بازی دوبل
doubled U بازی دوبل
double U بازی دوبل
hanky-panky U روباه بازی
hanky-panky U حقه بازی
charade U نوعی بازی
full-time U 09 دقیقه بازی
wordplay U بازی با لغات
achate U مهرهء بازی
trapze U بند بازی
sharp practice U حقه بازی
video games U بازی دیدنی
video game U بازی دیدنی
trickiness U حقه بازی
skates U بازی تهاجمی
miscast U بد بازی کردن
skated U بازی تهاجمی
skate U بازی تهاجمی
To be acting. To put it on . U رل بازی کردن
skiing U اسکی بازی
stanzas U بخشی از بازی
plaything U اسباب بازی
toys U بازی کردن
toys U اسباب بازی
basketball U بازی بسکتبال
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1i have a dare foryou.are you willing to take it?
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1i wish to wish the wish the wish you wish to wish the wish
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
2single gas
1offshoring
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com